باتوجّه به مراعاتالنظیر فیض و لؤلؤ و گهر٬ واژهٔ موردنظر میتواند بحر باشد. ... مشکات چراغ ازلی مهبط تنزیل ... گر شب و روز در این قصه مشکل باشی گر چه راهیست پر ...
نیمه شب غواص گشتم درحروف ابجدی تا ببینم این صدف چندين گهر در بار داشت بلبلی برگ گلی شد سیصد و پنجاه و شش باعلی و باحسین و باحسن معیار داشت بلبلی باشد علی ...
فتاده است به هر گوشه اي گهر خاموش به هر كجاي كسي ... چراغ خانه نسازند در سفر خاموش هومن يوسفدهي تهران ٩ ... شب آخر شد من از سپاه تو خواهم رفت؟ [چراغهای حرم ...
دلم چراغ جان شده زفیض یک نظاره ات به سینۀ شکسته و به ... چون شب شدی،به خانهءخولی نزول کرد این قصّهاش ... ثمر ریاض دل علی در فاطمه گوهر حسن به رسول قطعه ای ...
شب شده تاریک و نه پیدا طریق عقل و حیا رهبرِ راه تو بس ... چراغ چشم نبوّت که طاق ابروی اوست مثال دین و خرد ... شاها ازین گهر که ازو برده آب آب /کردم ز صیت تو به جهان ...
اى گهر ناب ديار دمشق زائر مرقد تو گشته دلم همنفس ... یک شب سر بریده چراغ خرابه بود بر غربت تو شمع شب ... قدرِ شبِ قدر ز گیسوی تو قبله ی ارباب یقین روی تو
بحر موّاج کرامت را گهر آوردهای کلک صنع کبریایی را اثر ... هاشمیّون را چراغ انجمن، عباس توست وارث شمشیر و ... از شب میلاد بودش دل، گرفتار حسین! نقد جان در دست ...
بحر موّاج کرامت را گهر آوردهای کلک صنع کبریایی را اثر ... هاشمیّون را چراغ انجمن، عباس توست وارث شمشیر و ... از شب میلاد بودش دل، گرفتار حسین! نقد جان در دست ...